English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6264 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
regardant U ملاحظه کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She is a considerate (an inconsiderate ) person . U آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
remarked U ملاحظه
remarking U ملاحظه
remarks U ملاحظه
bluftly U بی ملاحظه
respects U ملاحظه
respect U ملاحظه
rashness U بی ملاحظه گی
gravitas U ملاحظه
indiscreet U بی ملاحظه
incautious U بی ملاحظه
unthinking U بی ملاحظه
remark U ملاحظه
prudence U ملاحظه
cum grano U با ملاحظه
regarded U ملاحظه
regards U ملاحظه
regard U ملاحظه
observation U ملاحظه
disregardful U بی ملاحظه
not unmindful U بی ملاحظه
inconsiderate U بی ملاحظه
unconsidered U بی ملاحظه
consideration U ملاحظه
tact U ملاحظه
incosiderate U بی ملاحظه
incircumspect U بی ملاحظه
thoughtless U بی ملاحظه
animadversion U ملاحظه
considerations U ملاحظه
observations U ملاحظه
unmindful U بی ملاحظه
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
inadvertent U بی ملاحظه سهوی
considerately U ازروی ملاحظه
annotations U تحشیه ملاحظه
noting U ملاحظه کردن
noted U مورد ملاحظه
circumspectly U ملاحظه کارانه
annotation U تحشیه ملاحظه
circumspect U ملاحظه کار
blat U بی معنی و بی ملاحظه
regards U ملاحظه کردن
regarded U ملاحظه کردن
regard U ملاحظه کردن
to take note of U ملاحظه کردن
wary U با ملاحظه هشیار
irrespective of U بدون ملاحظه
noteless U غیرقابل ملاحظه بی نت
circumspective U ملاحظه کار
ciecumspect U ملاحظه کار
healable U قابل ملاحظه
perceives U ملاحظه کردن
observed U ملاحظه کردن
heeded U ملاحظه رعایت
observes U ملاحظه کردن
reckless U بی ملاحظه بی اعتنا
observing U ملاحظه کردن
consider U ملاحظه کردن
considers U ملاحظه کردن
perceive U ملاحظه کردن
perceived U ملاحظه کردن
heed U ملاحظه رعایت
perceiving U ملاحظه کردن
heeding U ملاحظه رعایت
observe U ملاحظه کردن
note U ملاحظه کردن
notes U ملاحظه کردن
canniness U ملاحظه کاری
heeds U ملاحظه رعایت
worthy of note U قابل ملاحظه
regrad for others U ملاحظه دیگران
regard for others U ملاحظه دیگران
observantly U از روی ملاحظه و رعایت
remerkableness U قابل ملاحظه بودن
Without the least regard . U بدون کمترین ملاحظه یی
considerably U بطور قابل ملاحظه
oversubtle U بیش از حد ملاحظه کار
blat U بی ملاحظه حرف زدن
thoughtful of others U با ملاحظه نسبت بدیگران
remarkably U بطور قابل ملاحظه
noteworthiness U قابل ملاحظه بودن
to take in a reef U با ملاحظه کار کردن
blankly U بدون ملاحظه بکلی
petty U غیر قابل ملاحظه
sizable U قابل ملاحظه بزرگ
noteworthily U بطور قابل ملاحظه
sizeable U قابل ملاحظه بزرگ
remarks U تبصره ملاحظه کردن
remark U تبصره ملاحظه کردن
remarking U تبصره ملاحظه کردن
remarked U تبصره ملاحظه کردن
unconsidered U غیر قابل ملاحظه
noticeably U بطرز قابل ملاحظه
without the gloves U جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
As you can see for yourself. U همانطور که ملاحظه می فرمایید
To be observant of the regulations . U ملاحظه مقررات را کردن
observingly U از روی ملاحظه حرمت گرارانه
to take off the gloves U رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
glib answer U پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
unadvised U تند وبی ملاحظه بی احتیاط
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
guarded U احتیاط امیز ملاحظه کار
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
It was some consikerable amount. U مبلغ قابل ملاحظه ای بود
notably U بطور برجسته یا قابل ملاحظه
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) . U خیلی ملاحظه کار است
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
Observation of natural phenomena . U ملاحظه پدیده های طبیعی
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
unadvied U تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
reappraising U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
irrespectively U بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
reappraise U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
scapegrace U ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
not to lose sight of U ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
to be wary of saying something U در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
No more Mr. Nice Guy! <idiom> U دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
worthy of remark U قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
respecter U کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
respecters U کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
modulator demodulator U تلفیق کننده- تفکیک کننده
preventive U حفافت کننده جلوگیری کننده
presenter U ارائه کننده معرفی کننده
presenters U ارائه کننده معرفی کننده
presentor U ارائه کننده معرفی کننده
thickeners U غلیظ کننده پرپشت کننده
designative U اشاره کننده تعیین کننده
suberter U سرنگون کننده تضعیف کننده
desolator U ویران کننده متروک کننده
desolater U ویران کننده متروک کننده
striking force U نیروی تک کننده یا کمین کننده
divider U جدا کننده تقسیم کننده
whetstone U تیز کننده تند کننده
thickener U غلیظ کننده پرپشت کننده
practicer U تمرین کننده مشق کننده
vibrators U ارتعاش کننده نوسان کننده
venerator U تکریم کننده ستایش کننده
insulators U جدا کننده عایق کننده
modifier U اصلاح کننده تعدیل کننده
modifiers U اصلاح کننده تعدیل کننده
prosecutors U پیگرد کننده تعقیب کننده
discriminant U تفکیک کننده جدا کننده
diverting U سرگرم کننده منحرف کننده
intermediaries U وساطت کننده مداخله کننده
prosecutor U پیگرد کننده تعقیب کننده
intermediary U وساطت کننده مداخله کننده
transmitters U منتقل کننده مخابره کننده
transmitter U منتقل کننده مخابره کننده
cogitator U اندیشه کننده مطالعه کننده
provisioner U تدارک کننده تهیه کننده
gesticulant U اشاره کننده وحرکت کننده
oppressive U خورد کننده ناراحت کننده
sniffy U افهار تنفر کننده فن فن کننده
spell binder U مسحور کننده مجذوب کننده
insulator U جدا کننده عایق کننده
contractive U جمع کننده چوروک کننده
lifter U مرتفع کننده برطرف کننده
hangers U اویزان کننده معلق کننده
coordinator U هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
supplicants U درخواست کننده تضرع کننده
supplicant U درخواست کننده تضرع کننده
accaimer U هلهله کننده تحسین کننده
thwarter U خنثی کننده مسدود کننده
the producer and the consumer U تولید کننده و مصرف کننده
acknowledger U تصدیق کننده قبول کننده
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1confinement factor
1معنی lead lag compensator
2In order to be interesting you have to be mean
4express, overexpression
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
2پن مرطوب کننده
2پن مرطوب کننده
1Oem
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com